یخ زدن . [ ی َ زَ دَ ] (مص مرکب ) انجماد. منجمد شدن . افسردن . فسردن . تبدیل شدن آب یا مایعی در اثر شدت سرما به یخ : حوض یخ زده است . (یادداشت مؤلف ). || سخت سرد شدن . بسیار سرد شدن و فسردن از سرما و چاییدن : دستهایم یخ زده است . (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.