گریبان کشیدن . [ گ ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) گریبان کسی را گرفتن و کشیدن :
بخلق و فریبش گریبان کشید
بخانه درآوردش و خوان کشید.
نه دل دامن دلستان میکشد
که مهرش گریبان جان میکشد.
بدست جذبه چو دلجویی رضای پدر
ز هند سوی وطن میکشد گریبانم .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گریبان کشیدن . [ گ ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) گریبان کسی را گرفتن و کشیدن :
بخلق و فریبش گریبان کشید
بخانه درآوردش و خوان کشید.