گردپای . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) پیرامون تخت و اطراف . (برهان ) (آنندراج ). این کلمه را در بیت ذیل از فردوسی :
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گردپای .
بمعنی مذکور گرفته است ، ولی احتمال دارد که بمعنی سوم باشد. از سوی دیگر نسخه بدل مصراع دوم چنین است :
پس آنگه ز گیتی گنم گردپای .
رجوع بمعنی آخر شود و همین اصح بنظر میرسد. || جای نشستن . (برهان ) (آنندراج ). جای اقامت . || مربع. || (ص مرکب ) چهارزانو. || گردپای کردن . پای گرد کردن . مربع نشستن . چهارزانو نشستن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.