گراز. [ گ ُ ] (اِ) کوزه . (فرهنگ سروری ). کوزه ٔ سرتنگ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). کوزه ٔ پهنی که در غلاف کنند و همراه داشته باشند.بعضی گویند کوزه ٔ سرتنگی است که مسافران همراه میدارند و آن نوعی از تنگ باشد. (برهان ). کوزه ٔ سرتنگ باشد، به تازی آن را قبیله گویند. (فرهنگ اسدی ). کوزه ٔ معروف که تنگ نیز گویند و بتشدید زا نیز آمده است و فی القاموس الکراز (کغراب و رمان ) القارورة و الکوز الضیق الرأس . (فرهنگ رشیدی ). این کلمه مصحف «کراز» با کاف تازی و عربی است .رجوع به کراز و برهان قاطع چ معین شود :
با نعمت تمام به درگاهت آمدم
امروز با گرازی و چوبی همی روم .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.