گاوسار. (ص مرکب ) (مرکب از: گاو + سار = سر) ، آنچه سرش مانند گاو باشد. گاو مانند. (برهان ). || گرزی که دارای سر شبیه به گاو باشد :
به پیش پدر آمد اسفندیار
بزین اندرون گرزه ٔ گاوسار.
همی رفت [ گشتاسب ] با گرزه ٔ گاوسار
چو سرو بلند از لب جویبار.
تو رفتی و شمشیرزن صد هزار
زره دار و با گرزه ٔ گاوسار.
برفتند و شمشیر زن صد هزار
زره دار و با گرزه ٔ گاوسار.
زره دار و با گرزه ٔ گاوسار
کسی کو درم خواهد از شهریار.
از ایران بیامد دلاور هزار
زره دار و با گرزه ٔ گاوسار.
یکی تخت و آن گرزه ٔ گاوسار
که ماند آن سخن در جهان یادگار.
نشست از بر تخت گوهرنگار
ابا تاج و با گرزه ٔ گاوسار.
از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش
از آن رأی تیزبین وز آن گرز گاوسار
یکی خرم و بکام یکی شادو کامران
یکی مهتر و عزیز یکی خسته و فکار.
چون زند بر مهره ٔ شیران دبوس شصت من
چون زند بر گردن گردان عمود گاوسار.
پیش گرز گاوسارش روز صید
شیر گردون کمتر از روباه باد.
|| بمعنی گاوچهر آمده است که گرز فریدون است و آن را از آهن بهیأت سرِ گاو میش ساخته بودند. (برهان ) :
فریدون ابا گرزه ٔ گاوسار
بفرمود کردن بر آنجا نگار.
کمر بستن و رفتن شاهوار
بچنگ اندرون گرزه ٔ گاوسار.
بقهر کردن خصم ای شه فریدون فر
ز تازیانه ٔ تو گرز گاوسار تو باد.
چو گاوسار فریدون ز تازیانه ٔ تو
ز رمح تو علم کاویان شود پیدا.
و سر گرز او [ فریدون ] گاوسار بود به مثال نامها. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 12). و سلاح او [ فریدون ] گرزی بود سیاه رنگ گاوسار. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 36). رجوع به گاوچهر، گاورنگ ، گاو سر، گاو میش ، گوسر شود. || (اِ مرکب ) طویله و منزلی که در پیش سرا برای گاوآماده کنند: بهو؛ گاوسار فراخ . (منتهی الارب ).