کوکبة. [ ک َک َ ب َ ] (ع مص ) درخشیدن و روشن گردیدن آهن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درخشیدن و روشن گردیدن آتش و جز آن . (ناظم الاطباء). || (اِ) ستاره ٔ بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ستاره و گویند «کوکب و کوکبة» چنانکه گویند بیاض و بیاضة و عجوز و عجوزة. (از اقرب الموارد). || گروه مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
جماعت . (اقرب الموارد). و رجوع به کوکبه شود. || شکوفه . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.