کندوکاو. [ ک َدُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) وررفتن به چیزی . کنجکاوی کردن . ته و توی چیزی را درآوردن . اجزای چیزی را ناشیانه از یکدیگر جدا کردن . وقت خود را صرف تجزیه وشناختن اجزای چیزی کردن . (فرهنگ عامیانه جمالزاده ).کِندُوکَو. کندن و کاویدن . کندوکو کردن ؛ با چیزی مروسیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کندن . کاویدن . تفحص . تجسس . (فرهنگ فارسی معین ). || سعی وکوشش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کندوکو شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.