کمی . [ ک َ ] (اِ) مخفف کمین است که پنهان شدن به قصد شکار و غیره باشد. (برهان ). مخفف کمین است که جای پنهان به قصد شکار و غیره باشد.(آنندراج ). کمین بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ، ص 523)(صحاح الفرس ). کمینگاه . (ناظم الاطباء) :
ای حقه ٔ نابسوده ٔ مروارید
اژدها بر گذار تو به کمی .
- کمی نهادن ؛ کمین ساختن . دام نهادن :
ای سراپای معدن خرمی
چشم تو بر دلم نهاد کمی .
خسروی (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 523).
|| معده نیز بود. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 523).