کلیت . [ ک ُل ْ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) هر چیز که عمومیت داشته باشد و شامل همه ٔ اجزاء بود. (ناظم الاطباء). کلیه . کل بودن . تمامیت . مقابل جزئیت . (فرهنگ فارسی معین ) : و سه دیگر قسم نه نورانی است و نه نورپذیر است و آن افلاک است به کلیت خویش که شفاف است . (جامعالحکمتین ، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیة شود.
- امثال :
هیچ چیز کلیت ندارد . (امثال و حکم ج 4 ص 2015).
|| در اصطلاح منطق ، بودن مفهومی به وجهی که منع نکند نفس تصور او از وقوع شرکت در وی ، مثلاً مفهوم انسان که حیوان ناطق است صادق می آید بر جمشید و فریدون و جز آنان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیة شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.