کلکنه . [ ] (اِ) کلکینه :
گرت گذر فتد ای کلکنه سوی حمام
به جان فوطه که یاد از برهنگان آری .
به کیش کلکنه و دین فوطه ٔ حمام
که بقچه کردن سجاده عین بی ادبی است .
ور بداری به جای کلکنه اش
شد به حمام نیز خدمتکار.
و رجوع به معنی دوم کلکینه شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلکنه . [ ] (اِ) کلکینه :
گرت گذر فتد ای کلکنه سوی حمام
به جان فوطه که یاد از برهنگان آری .