کله . [ ک ُل ْ ل َ / ک ُ ل َ ] (اِ) موی سر و موی کاکل را گویند که یک جا جمع کرده باشند. (برهان ) (ناظم الاطباء). موی کالک . گله . (فرهنگ فارسی معین ). موی گیسو. (از فهرست ولف ) :
همان گیل مردم چو شیر یله
ابا طوق زرین ومشکین کله .
هر چکاوک را رسته ز بر سر کله ای
ماغ با زاغ گرفته به یکی کنج پناه .
دویده به خوبان مشکین کله
به بلبل دو گوش و به کف بلبله .
نوش کن باده ٔ تلخ از کف زیبا صنمی
از بناگوش چو گل از کله ٔ مرزنگوش .
مشکین کله برگل نهی ای ماه دل افروز
تا در مه دی باز نمایی گل نوروز.
مشکین کله را بر گل نوروز مینداز
رنگ گل نوروز به رخسار میندوز .
|| بند پا را نیز گویند و به عربی کعب خوانند. (برهان ). کعب و بند پا. (ناظم الاطباء). || پابند. بند پا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
جنبش آسمان به نفس خود است
پای بند طویله و کله نیست .