کعبه رو. [ ک َ ب َ / ب ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) آنکه به کعبه رود. آنکه قصد کعبه کند. زائر کعبه :
کعبه روی عزم ره آغاز کرد
قاعده ٔ کعبه روان ساز کرد.
نالان به سر کوی تو آئیم که ذوقی است
در قافله ٔ کعبه روان بانگ جرس را.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کعبه رو. [ ک َ ب َ / ب ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) آنکه به کعبه رود. آنکه قصد کعبه کند. زائر کعبه :
کعبه روی عزم ره آغاز کرد
قاعده ٔ کعبه روان ساز کرد.