کزر. [ ک َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب گزر است . زردک . هویج . جزر. (یادداشت مؤلف ) :
هر هویجی باشدش کردی دگر
در میان باغ از سیر و کزر.
از کزر وز سیب و به وز گردکان
لذت دوشاب یابی تو از آن .
- کزر دشتی ؛ کزر بیابانی . ششقاقل . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به گرز و زردک و هویج شود.
- کَزَرِ موشان ؛ گزر موشان . به لغت لرستان جمجم است . (تحفه ). رجوع به جمجم و گزر شود.