کرنگه .[ ک ُ رَ گ ِ ] (اِ) کرنده . (برهان ) (آنندراج ). کرنگ .کرن . کرند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). میدان اسب دوانی . || صف کشیدن . حلقه زدن مردم و سپاه . (برهان ) (ناظم الاطباء). || رنگ مخصوص اسب . (برهان ). || دیگ رنگرزان . (ناظم الاطباء). دیگ رنگرزی . || (اِخ ) نام رودخانه ٔ زردکوه باشد. (برهان ). رودخانه ای که از زردکوه صفاهان آید. (ناظم الاطباء). کرند. کرنده . کرنگ (ظاهراً مخفف کوهرنگ ). رجوع به کرند، کرنده و کرنگ در همه ٔ معانی شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.