کرع . [ ک َ رَ ] (ع مص ) تیز گردیدن شهوت دختر. (از منتهی الارب ). تیز گردیدن شهوت کنیزک . (ناظم الاطباء). || جرأت نمودن بر خوردن کراع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جرأت نمودن بر خوردن پایچه . (ناظم الاطباء). || به درد آمدن پایچه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).و قیل صار دقیق الاکارع و الاذرع طویلة کانت او قصیرةً. (اقرب الموارد). || باریک پایچه و باریک رش دست گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).باریک ساق شدن . (غیاث اللغات ). || خواستن زن مرد را و آرزوی جماع کردن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خواستن زن مرد را و آرزوی آرمیدن با وی کردن .(از منتهی الارب ). || باریک گشتن پیش ساق .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || باریدن ابر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || به زمین سنگلاخ سوخته درآمدن . (منتهی الارب ). به کراع زمین سنگلاخ سوخته درآمدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). به کراع درآمدن از زمین سوخته . (از اقرب الموارد). || خوشبوی آلودن خود را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.