کراهیت آمدن . [ ک َ ی َ / هی ی َ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناپسند آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). نفرت دست دادن : چون به تخت بنشست مردمان را کراهیت آمد و اوبدانست . (تاریخ بلعمی ). هر دو [ معتمد مأمون و طاهر ] به مدینه برفتند و خلوتی کردند با رضا علیه السلام و نامه عرض کردند و پیغامها دادند، رضا علیه السلام را سخت کراهیت آمد. (تاریخ بیهقی ). ما ترا از این عمل عفو کنیم از آنکه ترا کراهیت آید. (تاریخ بخارا).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.