کدامین . [ ک ُ ] (ص نسبی ، ضمیر) از: کدام + ین (پسوند). کدام . کدام یک . (یادداشت مؤلف ). از ادات پرسش است و تردید را رساند و همیشه مقدم بر اسم آید. کدامی . (از فرهنگ فارسی معین ) :
گشاده شود کار چون سخت بست
کدامین بلند است نابوده پست .
کدامین پدر این چنین کار کرد
سزاوارم اکنون بگفتار سرد.
بگو مر مرا تا که بودم پدر
کیم من بتخم از کدامین گهر.
کدامین پسند آیدش زین دو راه
بفرمان رود هم بر آن ره سپاه .
کدامین ره آید مرا سودمند
کدام است با رنج و درد و گزند.
راست برگوی که در تو شده ام عاجز
به کدامین ره بیرون شده ای زین دز.
گهر خوانمش یا عرض باز گوی
کزین هر دونامش کدامین سزاست .
نقل خاص آورده ام ز آنجا و یاران بی خبر
کاین چه میوه ست از کدامین بوستان آورده ام .
و گرنه ما کدامین خاک باشیم
که از دیوار تو رنگی (گردی ) تراشیم .
غم خور و بگذر ز کدامین گلی
شاد نشسته به کدامین دلی .
گفت چون بیرون شدی از شهر خویش
در کدامین شهر می بودی تو بیش .
ندانم کدامین سخن گویمت
که بالاتری ز آنچه من گویمت .
دو خواهند بودن به محشر فریق
ندانم کدامین دهندم طریق .
در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو.
ملوک زمان را کدامین ذخیره
به از ذکر باقیست ز ایام فانی .
|| چه کس . (یادداشت مؤلف ) :
تا کدامین دست گیرد در خطر
دست و پایی می زند از بیم سر.
|| کجا. چه جای . چه محل . (ناظم الاطباء). || چندمین . (ناظم الاطباء).
- به کدامین ؛ به چه جای . (ناظم الاطباء).
- || به چه کس . (ناظم الاطباء).
- || به چه چیز. (ناظم الاطباء).
- در کدامین ؛ در چه جای . (ناظم الاطباء). رجوع به کدام شود.