کبوتردم . [ ک َت َ دُ ] (اِ مرکب ) دم کبوتر. || علاقه ٔ دستار و کمربند را گویند که بر یک طرف راست ایستاده باشد. (برهان ). شمله . || (ص مرکب ) (در اصطلاح خطاطان ) قلمی است به طرز خاص تراشیده که مشابه به دم کبوتر باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
گر کنم شوق دل از کلک کبوتردم رقم
نامه زین تقریب خود بال کبوتر می شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.