کبوتردم . [ ک َ ت َ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از بوسه ٔ با صدا. || کنایه از بوسه ٔ خاطرخواه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). بوسه ٔ خاطرخواه . (غیاث اللغات ). بوسه ٔ خاطرخواه خوردن باشد. (برهان ). || کنایه از دهان بر دهان مطلوب گذاشتن و زبان مطلوب را مکیدن . (برهان ) :
در بزم وصال دوش دل محرم بود
خاطر چو نهال آرزو خرم بود
گنجشک نهاده سینه بر سینه ٔ باز
تا صبح مدار بر کبوتردم بود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.