کبر. [ ک ُ ] (ع مص ) بزرگ گردیدن . || کلان و تن دار شدن . || (اِمص ) بزرگی . (منتهی الارب ). شرف . (اقرب الموارد). || (اِ) بزرگ هر چیز. (اقرب الموارد). معظم چیزی . (منتهی الارب ).
- کبرالقوم ؛ کلان و بزرگتر قوم . و اول شخص در خویشاوندان . و نزدیکتر از خویشان به رئیس طایفه . (ناظم الاطباء). فی الحدیث : الولاء للکبر؛ یعنی الولاء للابن دون ابن الابن . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.