کاین . [ کین ] (موصول + ضمیر / ص ) کین . مخفف که این (که + این ) :
همی گفت کاین رسم گهبذ نهاد
از این دل بگردان که بس بد نهاد.
چنین گفت کاین پادشاهی مراست
بر این بر شما پاک یزدان گواست .
گمانند کاین بیشه پرخون شود
ز دشمن زمین رود جیحون شود.
به دژخیم فرمود کاین را بکوی
ز دار اندرآویز و برتاب روی .
گشاد از گوش با صد عذرچون نوش
شفاعت کرد کاین بستان و بفروش .
کاین ده ویران بگذاری به ما
نیز چنین چند سپاری به ما.