کافرک . [ ف ِ رَ ] (اِخ )کافی خراسان . شاعری بوده است معاصر ملک طغانشاه بن المؤید و قطعه ٔ زیر که در غایت لطافت است از اوست :
خسروا تیغ تو مانند اجل شد گه قهر
که نگردد شکم پرگهرش از جان سیر
گر سر هوش بر تیغ گهر دارت را
جان ببیند شکم خاک شود از جان سیر
بنده را زی زنکی با شکمی چون دهلی
جفت افتاده که هرگز نشود از نان سیر
گفتم ای دول ، چنین معده نگردد هرگز
جزبه صابون و شخار و نمک و اشنان سیر
معده ای را که درو سنگ همی بگدازد
کی توان کرد چنین معده چنان آسان سیر
گر ز نان سیر نمی گردد این هم نوعی است
کاشکی میشودی این جلب از حمدان سیر
خسرو شرق درین واقعه فریادم رس
زانکه شد خاطرم از فکرت بی پایان سیر
به طریق کرم نقد بده نان چندانک
می خورد قرب دو سال این جلب حیران سیر.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.