کاغه . [ غ َ /غ ِ ] (ص ) تن زده . متجاهل . (فرهنگ اسدی ) :
پس شتابان آمد اینک پیرزن
روی یکسو کاغه کرده خویشتن .
|| ابله و جاهل و ساده دل . (ناظم الاطباء) :
هر کسی بر قوم ِ خود ایثار کرد
کاغه پندارد که او خود کار کرد.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاغه . [ غ َ /غ ِ ] (ص ) تن زده . متجاهل . (فرهنگ اسدی ) :
پس شتابان آمد اینک پیرزن
روی یکسو کاغه کرده خویشتن .