چیره بودن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) مسلط بودن . فایق بودن . توانا و قادر بودن . توانائی داشتن :
بلاغت نگه داشتندی و خط
کسی کو بدی چیره بر یک نقط.
از ایرانیان شاد شد شهریار
که چیره بدند اندر آن کارزار.
آخر چیره نبود جز که خداوند حق
آخر بیگانه را دست نبد بر عجم .
- بر کسی یا چیزی چیره بودن ؛ مسلط بودن بر کسی یا چیزی :
دل من پرآزار از آن بدسگال
نبد دست من چیره بر بدهمال .
شاعر که مدح گوی چنین مهتری بود
بر طبع چیره باشد و بر شعر کامگار.