چهارتاره . [ چ َ / چ ِ رَ رِ ] (اِ مرکب ) نام ساز. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). طنبور. و رباب هر سازی که چهار سیم دارد. چهارتار :
شارک ز توچمن گشت
هندوی چهارتاره زن گشت .
|| کنایه از عناصر اربعه . || دنیا به اعتبار چهارعنصر. رجوع به چارتاره شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارتاره . [ چ َ / چ ِ رَ رِ ] (اِ مرکب ) نام ساز. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). طنبور. و رباب هر سازی که چهار سیم دارد. چهارتار :
شارک ز توچمن گشت
هندوی چهارتاره زن گشت .