چفته شدن . [چ َ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چفتیدن . خمیده شدن . کوژ شدن . منحنی شدن . خم شدن پشت یا قامت :
که من چفته شدم جانا و چون چوگان فروخفتم
گرم بدرود خواهی کرد بهتر رو که من رفتم .
چون موی شدم لاغر و چون زر شده ام زرد
چون چنگ شدم چفته و چون زیر شدم زار.
شد تیره همچو موی تو روی چوماه تو
شد چفته همچو زلف تو سرو روان تو.
زرد شده ناچشیده شربت عشق
چفته شده ناکشیده فرقت یار.
رجوع به چفته و چفته کردن و چفتیدن شود.