چرک . [چ َ رَ ] (اِ) مطلق زخم را گویند اعم از زخم کارد و شمشیر و غیره . (برهان ). زخم . (جهانگیری ) (انجمن آرا)(آنندراج ). زخم خواه از کارد و شمشیر باشد و یا جز آن . ریش . (ناظم الاطباء). جراحت . بریدگی :
چرک زد چشم زخمی را ز یک خس
ز بهر چشم او را زخم شد بس .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.