پیچ خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن . (... پا یا دست یا روده ) خمیدگی پیدا آمدن در آن . اندکی از جای اصلی بیکسو شدن استخوان یا رگ یا روده و جز آن . پیتلی خوردن . پیت خوردن (در تداول مردم قزوین ). || گردیدن . منحرف شدن . پیچیدن : از سر کوچه پیچ خوردم و او را دیدم . || تاب برداشتن تابیدن . کج شدن (در چوب و میله ٔ آهنی و جز آن ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.