پونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پودنه . پودینه . فودنج . غاغ . حبق . سنبهاری . (برهان ). جلنجوجه . (برهان ). جلنجویه . سعترالفرس . نعناع . نمام . حبق التمساح . نعنعالماء. فوتنج نهری . حبق الماء. غلیجن . رافونه . غاغه . راقونه . (برهان ).فوتنج . پودن (در تداول مردم شیراز). پونا (در تداول مردم قزوین ). پویْنَه (در تداول عامه ). || پونه ٔ جویباری . پودنه ٔ لب جوی . حبق الماء . آنکه امروز پونه گویند به اطلاق .
- امثال :
مار از پونه بدش می آید درِ لانه اش سبز میشود . رجوع به پودنه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.