پزشکی . [ پ ِ زِ ] (حامص ، اِ) پجشگی . طب . معالجه . اِساء. اَسو. مواسات :
اگر در پزشکیت بهره بدی
وگر نامت از دور شهره بدی .
پزشکی و درمان هر دردمند
در تندرستی و راه گزند.
پزشکی چون کنی دعوی که هرگز
نیابد راحت از بیمار بیمار.
جز که گمراه و بتن رنجه نباشی چو همی
رهبر از گمره جوئی و پزشکی ز سقیم .
عرب بر ره شعر دارد سواری
پزشکی گزیدند مردان یونان .
خورش باید از میزبان گونه گون
نه گفتن کز این کم خور و زان فزون
اگرچه بود میزبان خوش زبان
پزشکی نه خوب آید از میزبان .
اسدی (گرشاسب نامه نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ص 21).