پرغم . [ پ ُ غ َ ] (ص مرکب ) پرغصه . پراندوه . سخت اندوهگین . بسیار غمگین :
مرا آرزو چهره ٔ رستم است
ز نادیدنش جان من پرغم است .
بدان ماه گفت از کجا خاستی
که پرغم دلم را بیاراستی .
چو بشنیدخسرو ز کوت این سخن
دلش گشت پرغم ز رزم کهن .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرغم . [ پ ُ غ َ ] (ص مرکب ) پرغصه . پراندوه . سخت اندوهگین . بسیار غمگین :
مرا آرزو چهره ٔ رستم است
ز نادیدنش جان من پرغم است .