ولی کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ولی قرار دادن . ولی ساختن . رجوع به ولی (از ع ، ص ، اِ) شود. || ولی عهد کردن . جانشین کردن : طغرل بیک را فرزند نبود، الب ارسلان محمد پسر برادرش داود را ولی و وصی کرد. (سلجوقنامه ٔ ظهیری چ خاور ص 21). || در تداول ، کسی را به میزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن : دیشب فلان کس را ولی کردیم و عرق سیری خوردیم . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.