ورزیده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) مواظب در کار. (ناظم الاطباء). کارکرده . || پیاپی انجام داده . (فرهنگ فارسی معین ). کسی را گویند که مواظبت و ممارست بسیار در کاری داشته باشد. (برهان ) (آنندراج ). ساعی و جاهد. ملازم و مشغول . کارآزموده . کارکشته .از کار درآمده . مجرب . آزموده . بسیار آزموده . باتجربه . (ناظم الاطباء). || چیزی را گویند که بسیار بدست کشیده باشند مانند پوست و امثال آن . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). هر چیز مستعمل . (ناظم الاطباء). مکرر به کاربرده . مستعمل . (فرهنگ فارسی معین ). || کاشته شده . (ناظم الاطباء). || عادت گرفته . (صحاح الفرس ). || حاصل کرده .مکتسب . به دست آمده . (فرهنگ فارسی معین ) :
فرستم به گنج تو از گنج خویش
همان نیز ورزیده ٔ رنج خویش .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.