وخط. [ وَ ] (ع مص ) آمیختن سپیدی با موی . (تاج المصادر بیهقی ). درآمیختن موی سپید موی سیاه را. یا فاش گردیدن موی سپید. (منتهی الارب ). سپید و سیاه برابر هم شدن .(از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آمیخته موی و دوموی گردیدن . (منتهی الارب ): وُخِطَ الرجل ؛ آمیخته موی و دوموی گردید. رجوع به وخض شود || شتاب رفتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درآمدن . || نیزه گذاره یا سبک زدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نیزه زدن چنانکه بگذرد. (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن کفش به رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گاهی سود گاهی خسارت برداشتن در بیع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تیغ سبک زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.