واخوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) رد شدن . مردود شدن . (یادداشتهای مؤلف ). || یکه خوردن . متحیر شدن . (یادداشتهای مؤلف ). آگاه شدن و هوشیار گشتن در چیزی و دقت کردن در آن .(ناظم الاطباء). || کردن کاری به زحمت . || ترحم کردن . (ناظم الاطباء). || ملاقات کردن . برخوردن . (آنندراج ) (بهار عجم ). || غم کسی را خوردن و در فکر کسی شدن . (شعوری ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.