هیهای . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) هیاهو :
شهر را بگذاشت وانسو رای کرد
قصد جست وجوی آن هیهای کرد.
دمدمه ی ْ این روح از دمهای اوست
های و هوی روح از هیهای اوست .
و رجوع به های و هوی و هیاهو شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیهای . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) هیاهو :
شهر را بگذاشت وانسو رای کرد
قصد جست وجوی آن هیهای کرد.