هوس کردن . [ هََ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هوس داشتن . در هوس افتادن . خواستن . خواهانی و آرزو کردن :
چنان به پای تو در مردن آرزومندم
که زندگانی خویشم چنان هوس نکند.
هوس کرده بودم که کرمان خورم
به آخر بخوردند کرمان سرم .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوس کردن . [ هََ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هوس داشتن . در هوس افتادن . خواستن . خواهانی و آرزو کردن :
چنان به پای تو در مردن آرزومندم
که زندگانی خویشم چنان هوس نکند.