هرد. [ هََ ] (ع مص ) نیک پختن گوشت را و مهراکردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دریدن و پاره پاره کردن جامه را. || دست یافتن بر چیزی . || طعن کردن در ناموس کسی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکافتن به جهت تباه کردن . (منتهی الارب ). شکافتن برای افساد یا اصلاح . (اقرب الموارد). || خواستن چیزی را. || خوب پخته شدن گوشت . || در آشوب و فتنه درافتادن . (منتهی الارب ). || زردکردن جامه را. (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) هرج و فتنه : وقعوا فی الهرد. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.