هدون .[ هَُ ] (ع مص ) آرمیدن . (منتهی الارب ). سکون . (از اقرب الموارد). || ترسیدن . (اقرب الموارد). || آرام دادن . (منتهی الارب ). رجوع به هدن شود. || خوشنود کردن کودک را. || دفن کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تن آسان و فراخ زندگانی شدن . (منتهی الارب ). استرخاء. (اقرب الموارد). || آسودن . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.