هدنة. [ هَُ ن َ ] (ع اِ) تن آسانی . (منتهی الارب ). || آرامش . آرام گرفتن . (مصادر اللغة زوزنی ). سکون . (اقرب الموارد). || آشتی و صلح . (منتهی الارب ). مقابل نزاع . ضد منازعت . (یادداشت به خط مؤلف ). مصالحه . ج ، هُدَن . (اقرب الموارد) : با آنکه این هدنه ساخته بودند پیوسته در حدود اطراف ولایت منازعت میرفت . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). سلطان نرم شد و بر سبیل هدنه و مصالحت بازگشت . (جهانگشای جوینی ). اطراف آن کار بر ظاهرهدنه فراهم گرفت و با همدان آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || (اصطلاح نظامی عربی ) آتش بس موقت .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.