هدبد. [ هَُ دَ ب ِ ] (ع ص ) شیر نیک خفته و جغرات شده . (منتهی الارب ). اللبن الخاثر جداً. (اقرب الموارد). || (اِ) خردی چشم و سستی آن با جریان اشک یا عام است . (منتهی الارب ). خفش یا ضعف چشم . (ازاقرب الموارد). || شبکوری . (منتهی الارب ). و جاحظ گوید عرب را برای کسی که شب نمی بیند نامی نیست و او را بیشتر «شبکور» گویند. (از اقرب الموارد). || شلمی است سیاه . (منتهی الارب ). صمغ سیاهی که از درخت جریان یابد. (اقرب الموارد). || (ص ) مرد سست بینایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.