هبنقع. [ هََ ب َ ق َ ] (ع ص ) متکبر احمق که حکایات زنان را دوست دارد. (ناظم الاطباء). بزرگ منش گول و دوست دارنده ٔ محادثت زنان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || احمقی که حماقتش در کارها و در نشستن معروف باشد. مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (معجم متن اللغة). || آنکه عصا در دست گرفته گدائی کند و از مردم سؤال نماید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || آنکه بر دوپاشنه یا بر انگشتانش نشیند و از مردم گدائی کند. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || آنکه چون در جایی نشیند برنخیزد و این نشستن را «جلسةالهبنقع» گویند. (ناظم الاطباء). آنکه چون نشیند برنخیزد واز جای نرود. (منتهی الارب ). آنکه چون در جائی نشینددور شدنش از آن مکان بطول انجامد. (معجم متن اللغة)(اقرب الموارد). || آن کس که بر کاری یا گفتاری یا کرداری مستقیم نباشد و اعتماد بر او نشاید.(اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || مرد کوتاه قد استوارخلقت . || مصاحب و معاشر زنان . || شتر لب فروهشته . (معجم متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.