هبرقی . [ هََ رَ ] (ع ص ، اِ) آهنگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || زرگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || هر صنعتگری که با آتش کار کند. (ذیل اقرب الموارد). نابغه ٔ ذبیانی گوید :
مستقبل الریح روقیه و جبهته
کالهبرقی تنحی ینفخ الفحما.
|| خوب و زیبا از هر چیزی . (معجم متن اللغة). || گاو نر دشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گاو وحشی . (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || استعاره برای بز کوهی . (معجم متن اللغة). || گوسپند . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.