هارتمان . (اِخ ) کارل روبرت ادوارد فن . فیلسوف آلمانی که در سال 1842 م . در برلن متولد شد و در سال 1906 درگذشت . پسر یک ژنرال توپخانه بود و در سال 1858 م . به آموزشگاه توپخانه وارد ولی در سال 1865 به علت ضربه ای که به زانویش وارد شد استعفا کرد و از ارتش کناره گرفت . در سال 1869 «فلسفه ٔ ناخودآگاه » (وجدان مغفول ) را منتشر کرد که در سال 1877 بوسیله ٔ نولن به فرانسه ترجمه شد. این اثر نه تنها فلاسفه را به بحث و گفتگو وادار کرد، بلکه تمام مردم جهان را به مشاجرات حادی برانگیخت . هارتمان آثار زیادی منتشر کرد، رسالات و مقالاتی در روزنامه ها و مجلات نوشت و روانشناسی نو (1901) که تاریخ آلمان در نیمه ٔ دوم قرن اخیرمیباشد از اوست . هارتمان علاوه بر فلسفه ٔ ناخودآگاه که در سال 1894 به نام داروینیسم به فرانسه ترجمه شد و «دین آینده » را در سال 1894 منتشر کرد. هارتمان عونیست است یعنی حقیقت عالم را بوسیله ٔ یک عنصر بیان میکند، «فکر» منطقی و «اراده ٔ» غیرمنطقی در ناخودآگاه بهم می آمیزد. یعنی درناخودآگاه است که به جهان جان بخشیده میشود. هارتمان با بدبینی مطلق و افکار سلبی شوپنهاور و نیز با خوش بینی لایب نیتس و هگل درافتاد. اصول عقاید شوپنهاور را اختیار کرد و در اهمیت اراده و بدبینی نسبت به امر زندگانی تصرفی در آن نمود. به این وجه که شوپنهاور اراده را اصل دانست و علم را فرع و خادم اراده پنداشت ، ولی هارتمان به هگل نزدیک شد از آن رو که علم را فرع و تابع اراده قرار نداد و آن دو را در عرض یکدیگر دانست و اصل وجود را مجموع این دو پنداشت و آن اصل را «بی خود» نامید که هم اصل حقیقت انسان است و هم اصل حقیقت جهان . و مراد از «بی خود» آن است که از خودآگاه نیست و توضیح این سخن را چنین میتوان کرد که چون در احوال موجودات تأمل می کنیم می بینیم اکثر اعمال اصلی و مهم از آنها در حال بیخودی صادر می شود، یعنی آنکه عمل را می کند یا اصلاً قوه ٔ آگاهی از خود (یعنی بر نفس خود) ندارد (مانند گیاه و بعضی از جانوران ) یا اگر دارد آن اعمال بدون التفات و رویه و اراده که مستلزم آگاهی از خود است صورت می گیرد. از روی طبع و فطرت مانند اعمالی که از جانوران سر میزند در ساختن لانه و آشیانه و فراهم آوردن آذوقه و همه ٔ اعمال بدن جانوران ، از قبیل تنفس و تغذیه و تولید مثل و فروع آنها که ادراک و شعور در آن مداخله ندارد، بلکه مزاحم است . پس اصل و حقیقت جهان ، قوه ای است در حال بیخودی ولیکن از این سخن مقصود این نیست که شعور و عقل و قوه ٔ آگاهی از خود یعنی ادراک نفس حقیقت ندارد یاناچیز است ، بلکه غرض این است که آن اصل فوق این قسم ادراک و شعور است و شعور و ادراک نفس و عقل ما از آن ناشی می شود... (سیر حکمت دراروپا ج 3 صص 124-125).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.