نیلنج . [ ل َ ](معرب ، اِ) نیلج . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). معرب نیلنگ است . (از تاج العروس ). عصاره ٔ برگ نیل است . || دخان پیه که زنان بر وَشم پاشند تا نگار سبز نماید. (منتهی الارب ). دوده ٔ پیه که بدان خال کوفته [ وشم ] را سبز کنند. نیلنگ . (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.