نکظ. [ ن َ ] (ع مص ) سخت گرسنه گردیدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء). || شتابانیدن . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نکظ الرجل ؛ اعجله عن حاجته . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دشوار گردانیدن حاجت کسی را. (منتهی الارب ) . دشوار گردانیدن کسی را از حاجتی که دارد. (از ناظم الاطباء). نکظه ؛ اجهده . (متن اللغة). || شتافتن . (از منتهی الارب ). نَکَظ.رجوع به نَکَظ شود. || (اِمص ، اِ) سخت گرسنگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جوع شدید. (متن اللغة). || جهد. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). نَکَظ. نَکَظة. نَکْظة. منکظة. (اقرب الموارد) (المنجد). || عجله . (اقرب الموارد) (از قاموس ) (متن اللغة) (المنجد). نَکَظ. نکظة. منکظة. (اقرب الموارد) (المنجد). || سختی در سفر. الشدة فی السفر. (اقرب الموارد) (المنجد). نَکَظ. نکظة. منکظة. (المنجد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.