نوبندجان . [ ن َ ب َ دَ ] (اِخ ) از بلاد فارس است . (از الانساب سمعانی ).شهری است در خاک پارس از کوره ٔ شاپور در نزدیکی شعب بوان که به نزاهت و طراوت مشهور است . در بین این شهر و ارجان شانزده فرسخ فاصله است و با شیراز نیز در همین حدود فاصله دارد. (از معجم البلدان ) (از تاج العروس ). نوبنجان قلعه ای است به نوبندخان . (از معجم البلدان ). نوبنجان از اعمال شاپور است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 115). نوبنجان پیش از این شهری بود بزرگ و نیکو و در ایام فترت ابوسعد کازرونی به نوبتها آن را بغارتید کی مأوای شیر و گرگ و دد و دام بود و مردم از آنجا در جهان آواره شدند و خلایقی از ایشان در غربت بمردند و چون اتابک چاولی به پارس آمد و ابوسعد را برداشت آنجا روی به عمارت نهاد و امیدوار است کی به فر دولت قاهره ثبتهااﷲ تمام گردد. هوای آنجا گرمسیر است ، معتدل و آب روان بسیار دارد و از همه ٔ انواع میوه ها و مشمومات بسیار... و قلعه ای سپید بر سنگ نوبنجان است ... و به نوبنجان نخجیر کوهی باشد بیش از اندازه ، و مردم نوبنجان متحیز باشند و به صلاح نزدیک . (ازفارسنامه ٔ ابن بلخی ص 146 و 147). نوبندگان شهری است به ناحیت پارس ، خرم و با نعمت و خواسته ٔ بسیار. (حدود العالم ). نوبندگان شهری بوده است در فارس از کوره ٔ شاپور... و فیمابین آن و ارجان بیست وشش فرسخ فاصله است و تا به شیراز نیز به همین مقادیر، و معرب آن نوبندجان و نوبنجان نیز آمده است . (از انجمن آرا). رجوع به نوبندگان و نیز رجوع به ترجمه ٔ تقویم البلدان ص 372 و ابن اثیر ج 7 ص 122و نزهة القلوب ج 3 صص 127 - 129 و 189 و 225 و تاریخ سیستان ص 78 و 226 و 288 و فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 151 و 158 و 162 و اخبار الدولة السلجوقیة ص 112 شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.