نهضة. [ ن َ ض َ ] (ع اِ) واحد نهض است . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نهض به معنی عتب شود. || حرکت . جنبش . (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). کان منه نهضة الی کذا؛ ای حرکة. (اقرب الموارد). رجوع به نهضت شود. || طاقت . قوت . (متن اللغة) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.