نمی . [ ن ُم ْ می ی ] (ع اِمص ، اِ) ناراستی . دغلی . (منتهی الارب ). خیانت . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || عیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || دشمنی . (منتهی الارب ). عداوت . (اقرب الموارد). || سرشت . (منتهی الارب ). طبیعت . (اقرب الموارد). رجوع به معنی بعدی شود. || گوهر مرد و نژاد آن . (از منتهی الارب ). جوهر واصل انسان . (از اقرب الموارد). طبیعت و گوهر انسان و اصل او. (از متن اللغة). نیز رجوع به معنی قبلی شود. || سنگ ترازو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشیز. (مهذب الاسماء). زر مغشوش که در آن مس بوده باشد. (فرهنگ خطی ). پشیز یا درم که در آن آمیزش مس یا ارزیز باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). واحد آن نُمیّة است . (از نقود). کلمه ای است رومی . (از اقرب الموارد). ج ، نَمامی ّ . || احدی . کسی . یقال : ما به نمی ؛ یعنی کسی نیست در آن . (از منتهی الارب ). ای احد. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.