نقشگر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) نقاش . مصور. نقش طراز. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
مه که در انگیزش رنگ است چست
نقشگر صورت ایوان تست .
نگار نقشگر آمد به دیر و شد بلای من
اگر میخانه و نقش و نگار این است وای من .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقشگر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) نقاش . مصور. نقش طراز. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
مه که در انگیزش رنگ است چست
نقشگر صورت ایوان تست .